Desire knows no bounds |
Monday, July 8, 2002
عشق من!
خودت می دونی که چقدر دوستت دارم . پس می ذارمت يخچال که خراب نشی . انقدر نمی خورمت تا تصوير لذت خوردنت هميشه باهام باشه . در يخچال رو هم قفل می کنم . نمی ذارم دست هيشکی بهت برسه . اينطوری ديگه هميشه هستی . من خيلی خوشحالم . توچی ؟ از تو يخچال صدای سر تکون دادن مياد .... پس اونم خوشحاله . بازم يک قطعهء خيلی کاربُردی از چيکه ... خيلی ! |
Comments:
Post a Comment
|