Desire knows no bounds |
Thursday, August 1, 2002
دست ها
دستها هميشه برايم وسوسه انگيز بوده اند ... انگشت های کشيده با ناخن های منحنی و براق ... دستان پر مو و آفتاب خورده ... دستان قوی و بزرگ ... دستانی که به نرمی بر دستانت ، بر چشمانت ، بر بدنت می لغزند و بند بند وجودت را به بند می کشند ... دستانی که بارها و بارها دستهايت را در خود می پيچند ... انگشتانی که بر ناخنهای صيقلی و لاک زده ات می لغزند و سر انگشتانت را به نرمی بوسه می زنند ... دست ها هميشه وسوسه انگيزند ... ديدن دست هايی رها و بی تمنا در کنارت ، اندوهگينت می کند . همانقدر که التهاب دستهای پر خواهش ، لبريزت می کند از بودن ... دست ها هميشه پر خواهشند ... و نگاه می کنم ، تا ببينم دست هايت را که بيقرارند ... و دوری ، آزمونی است دشوار برای دست های سردی که بيهوده اميدوارند . |
Comments:
Post a Comment
|