Desire knows no bounds |
|
Saturday, November 30, 2002
اين روزها و شب ها ، بيقرارم ... خبری از اون آرامش هميشگيم نيست ... اين بی تابی اذيتم می کنه ، بی تابی که نمی دونم از کدوم جنسه ... پيشتر ها ، هر قدر هم که دچار هياهو می شدم ، درونم آروم بود ، شب که می شد ، همه چی بر می گشت سر جاش ... اما اين شب ها ، بيقراريم اتفاق جديديه که هيچ جوری آروم نمی شه ... دلم می خواست کتابی رو که اون خانوم لبنانيه بهم داده بود پيدا می کردم و مثل اون وقتا يه خورده باهاش آروم می شدم ، اما می دونم اونم ديگه فايده ای نداره ... هی سياوش قميشی گوش می دم و گوش می دم و گوش می دم و يه جورايی گم می شم .
|
|
Comments:
Post a Comment
|