Desire knows no bounds |
Saturday, December 21, 2002
برگ های پاييزی و
طعم گس خرمالو را يادت هست ؟ خرمالو ها گس نبودند اين بار ، طعمشان در خاطرم نمانده . تقويم را ديدم ، پاييز بود که می رفت بی آنکه پاييزگری کرده باشد . در آينه نگاه کردم ، لب هايم تَرَک خورده اند بی آنکه زمستان آمده باشد . اين بار انگار ديگر نه پاييز ، همان پاييز بود و نه من ، همان من . هر شب بی تو ، يلدا ترين شب سال . |
Comments:
Post a Comment
|