Desire knows no bounds |
Monday, November 10, 2003
زندگی سکه ای
يه عمر حرفای گنده گنده زديم ، چی شد آخرش ؟ هيچی ! يه عمر هی نشستيم کلی آسمون ريسمون بافتيم و اسمای دهن پر کن رديف کرديم ، چی شد آخرش ؟ هيچی ! يه عمر هی واسه هر کاری فکر آخر و عاقبتشو کرديم ، چی شد آخرش ؟ هيچی ! يه عمر ناظم مدرسه مون اومد گفت اين قدر " باری به هر جهت " نباشيد ، چی شد آخرش ؟ هيچی ! ... حالا ياد گرفته م که ديگه حرفای گنده گنده مو واسه خودم نگه دارم . اين جوری ، ملت نه شاکی می شن ، نه دچار سوء تفاهم . حالا ياد گرفته م سه سوت سر و ته قضيه رو هم بيارم . اگرم نشد ، پاک کن که هست . از اساس صورت مساله رو پاک کنم . حالا ياد گرفته م که بابا ، بی خيال پس فردا ، امروزو بچسب ، حالا کو تا فردا . حالا ياد گرفته م که زنده باد زندگی " باری ، به هر جهت " .. کی گفته واسه هر کاری بايد مقاديری دليل و موتيويشن و هدف و باقی مخلفات داشته باشم ؟ کافيه يه سکه داشته باشی تو جيبت ، که مثل هر سکهء ديگه ای دو رو داشته باشه . ميندازيش بالا ، رو هوا می زنيش و خلاص .. شير يا خط .. شير يا خط بهت می گه اگه بيشتر از ده دقيقه پاشو رو دُمِت نگه داشت دهنت رو بسته نگه داری يا بترکی .. خط اومد ، خفه شو لطفا .. به خير می گذره . شير يا خط بهت می گه امشبو باهاش بری بيرون يا بمونی تو خونه .. خط اومد ، بگير بخواب .. حالش گرفته می شه ولی برمی گرده ، اين جوری بهتره ! شير يا خط بهت می گه تلفنتو روشن کنی يا نه .. شير اومد ، روشن می کنی .. به موقع زنگ می زنه و مجبور نمی شی لو بدی که دلت تنگ شده بوده ، چه خوب . شير يا خط بهت می گه فرانسه بخونی يا اسپانيش .. اسپانيش .. بعدا می فهمی که نزديک بوده با چه عتيقه ای هم کلاس بشی و نشدی ، خدا رو شکر . همينه ديگه .. به همين سادگی .. اين جوری نه مغزت دچار فرسودگی میشه ، نه بعدا دنبال مقصر يا دليل می گردی .. يه سکهء دو رو .. و خلاص . |
Comments:
Post a Comment
|