Desire knows no bounds |
Monday, December 1, 2003
نجات دهنده
غنيمت است اين دور هم نشستن و يک پياله کنار پياله ای ديگر .. همين که يادمان نمی رود هنوز می شود از بعضی گريه های نابهنگام گذشت و رفت و هرچه داری بِبَری برای باران و طَبَقی ترانه و ريحان بياوری ، خودش خيلی ست . خيلی خوب است دانستن ِ قدر ِ همين چند دقيقهء دور ، که روز نباشد ، بود و نبود نباشد چند و چرای اين و ُ حرف و حديث ِ آن و ُ چه می دانم .. اصلا سکوت ، سادگی ، کلام . تو بگو واقعا چه کسی راست می گويد ؟ برويم سر پيالهء اول ! عاقبت ِ همهء ميهمانان ِ ناخوانده همين است که نان از سفرهء ستاره می خورند و مرثيه از شب ِ ناماندگار ِ گريه می گويند ! گفتن ندارد اين بديههء بی درنگ ، که چقدر از ديدن ِ شما و خلوت ِ اين آسمان ِ برهنه ... بارانی ام ، باقی ِ بيم و اميد ِ آينه ، بی خيال ِ سنگ ! " دعای زنی در راه که تنها می رفت --- سيد علی صالحی " |
Comments:
Post a Comment
|