Desire knows no bounds |
|
Saturday, February 28, 2004
شب نامه
گاهی کنارم می نشينی آرام آرام برايت می گويم و خود را لا به لای کلمات باز می يابم مرا به نام می خوانی و صدايت نوازشم می کند آرام می گيرم دست دراز می کنم تا زندگی را چنگ بزنم فاصله اما زياد است و زندگی از دستانم سُر می خورد باز خالی می مانم و تو تنها نگاهم می کنی. قطره قطره می چکم و در هزارتوی تَرک های بی رحم زمين گم می شوم. |
|
Comments:
Post a Comment
|