Desire knows no bounds |
|
Friday, February 13, 2004
دوست ندارم اين جوری ببينمشون .
بابا در ظاهر بی تفاوت و بی رحم و خودخواه ، و در باطن سر در گم و کلافه . مامان هم ساکت و ... ، نمی دونم بگم ساکت و چی . از نگاهش می ترسم . پشت نگاهش شعله ی خاموشيه که روزی زبانه می کشه و خيلی چيزا رو می سوزونه . می ترسم يکی از اون چيزها ، دل من باشه . لعنت به اين مغز سودايی . |
|
Comments:
Post a Comment
|