Desire knows no bounds |
|
Wednesday, February 25, 2004
بعد از مدت ها دوباره دچار سخنرانی شدم، مبسوووط. اون قدر منورالفکرانه حرف زدم که آخراش خودم هم تحت تاثير خودم قرار گرفته بودم و تو دلم می گفتم ای ول، عجب موجود جالبی بودی و ما خبر نداشتيم!
اما خوب نتيجه: من حس می کنم تو آدم متفاوتی هستی و هيچ کس بهتر از من نمی تونه درکت کنه! کجاست ديواری که بر آن سر بسايم از ناحيه ی فرق، به شدت محکمانه! * * يعنی دلم می خواد فرق سرمو محکم بکوبم به ديوار ! |
|
Comments:
Post a Comment
|