Desire knows no bounds |
|
Thursday, February 12, 2004
dawn-mare
دوباره کابوس هايم برگشته اند ، کابوس های بعد از سحر ، پر رنگ و با مسما . دوست ندارم بهشان فکر کنم . احساس نا امنی می کنم ، زياد . و چنان بی تابم ... منطبق شده ام بر مرکز دايره و آدم ها به فاصله ی شعاعی اطرافم هستند . از شعاع که نزديک تر شوند ، قوانين دايره مختل می شود و محيطش فرو می ريزد . قوانين را من وضع نکرده ام ، حاصل شرايط است . اما مجريش منم که در مرکز دايره ام و ناچار به حفظ محيط ، بی دغدغه ی مساحت و باقی قضايا . |
|
Comments:
Post a Comment
|