Desire knows no bounds |
|
Thursday, March 18, 2004
کليد زندگی
قبلنا نوشته بودم که دلم undo می خواد. فکر می کردم اگه بشه، خيلی چيزا عوض می شه و خيلی اشتباهارو تکرار نمی کنم. اما حالا، به خصوص اين روزا، می بينم حتا اگه زمان بازهم به عقب برگرده، بازم همون کاری رو می کنم که اون موقع کردم. خوب که نگاه کنم می بينم منی که اينجام، با تمام داشته ها و نداشته هام، زندگی فعليم رو مديون تمام اشتباهات و تجارب گذشته م هستم. که اگه اون اشتباه گنده هه نبود، شايد الان من اين جا نبودم و تو رو هرگز نمی ديدم. يا شايد می ديدمت، اما هرگز عاشقت نمی شدم. يا حتا عاشق می شديم، اما همه چيز خيلی عادی و معمولی می گذشت. می دونی، تو دقيقا چيزی رو در وجود من ديدی و خواستی که نتيجه ی بدترين اتفاق عمرم بود. و من درست وقتی عاشقت شدم که واکنش تو رو در مقابل شرايط حاصل از همون اتفاق ديدم. که اگه اون همه اتفاق های عجيب و غريب نبود، شايد هرگز ناب ترين حادثه ی زندگيم رو تجربه نمی کردم. حالا که بهش فکر می کنم، ديگه افسوس نمی خورم، پشيمون هم نيستم. فقط لبخند می زنم به خدايی که با طنز تلخش، ما رو اين جوری کنار هم قرار داد. حالا که اين جايی، ديگه نمی خوام به هيچ کليدی دست بزنم، به هيچ کليدی. حالا ديگه فقط می خوام زندگی رو تا جايی که می تونم زندگی کنم، تا جايی که می شه. کسی چه می دونه، زندگی شايد همين باشد... ********** چيزکي براي همه کليدها (عليرضا - دفتر سپيد) من کامپيوتري ام. دقيق تر بگويم شغلم برنامه سازي کامپيوترست و اين يعني که با هر کليدي بر روي اين صفحه سالهاست که رفيقم. کيبورد من يکي ازان کيبوردهاي ميکرو سوييچي عهد بوق است که اگر شب باشد و تايپ کني آسايش خانه اي را بهم ميزند بسکه سر و صدا ميکند. اما به آن خو کرده ام. اين کيبوردهاي کربني جديد را نميفهمم. اينها هويت هر کليدي را ازان سلب کرده اند. خوب راستش با اين کي بورد من ديگر هر کليدي صداي خودش را دارد که گوشم به آن آشناست. يعني حضورشان را حس ميکنم. ازان منهاي سمت راست بگير تا ESC سمت چپ. بعضي ها رفيق ترند اما. مثلا همين کليد Enter رفيق فابريک من است. خوب بايد برنامه اي نوشته باشيد تا بدانيد اين Enter چه خداييست. هر بار که آن را ميزني يعني که پرونده يک خط بسته شد. يعني نيمچه اطميناني که از صحت گام قبلي يافته اي، يعني که دورخيزکي براي گام بعدي. Space اما حکايت ديگريست ، مکثي ست که نباشد هيچ کلمه اي معني نميدهد. Space زنجره کي بورد است که اگر نبود شايد زندگي چيزي کم نميداشت اما هيچ برنامه اي ترجمه نميشد. خلا و پوچي هيچ که نداشته باشند مرز معنايند ، تاملي براي کامپايلرها تا فاصله بين کليد واژه ها را دريابند. عين کلام روزمره. سکوتي که وقتي تقطيع شود در بين جملات، اينهمه صدا را معني ميبخشد... Insert را اما دوست ندارم. بي رحم است. واژگان را له ميکند. معني ندارد آدم کلام گفته شده را له کند و بر جايش چيز ديگري بنشاند . هرچند شايد اگر من کلمه بودم، ميدادم کنار کليد Insert هر کي بوردي بنويسند : اگر بر جاي من غيري گزيند دوست حاکم اوست! و ESC کليد بزدل هاست. فرار دائم از خطايي محتمل، ESC رد عمل انجام شده نيست نفي جاودان هر عمليست در آينده... بگذرم ازين پراکنده گويي و اظهار شيفتگي ام به اشياء و برسم به UNDO . UNDO کليد نيست. به تعبير ما ، ماکروست. ترکيبي از چندين عمليات پايه، نيازمند اندکي حافظه و الخ. واقعيت اينکه UNDO يک ظاهر سازيست، يک حقه نرم افزاري . و خلقت هيچ که نداشته باشد صراحت را دارد. پس نرم افزار و حقه را در آن جايي نيست. اينست که زندگي را بايد تنها "رفت". گام در هر راهي که مينهي گام پيشينت خاطره اطميناني ست بر پلي فرو ريخته، نفي روياي بازگشت. ايمان دارم که اگر يک و فقط يک امکان بازگشت مي بود ، هيچ شجاعتي، هيچ دل به دريا زدني، هيچ ايثاري، و هيچ ايماني ارزش واگو نمي يافت. کداميک ازينها را سراغ داريد که بتوان پذيرفتشان اگر تنها ذره اي شائبه بازگشت در دل خود بپرورند. و حاصل اينهمه روده درازي اينکه شايد اطميناني در گامهايم نباشد اما بي شک ايماني در نگاهم بوده است که تمامي لحظاتم را ارزش زيستن بخشيده ست و اينهمه بي تمناي بازگشت است، حتي براي کوچه اي کوتاه در ميان اينهمه راههاي هرروزه... |
|
Comments:
Post a Comment
|