Desire knows no bounds |
|
Saturday, July 24, 2004
درس هايی که فوتبال به من آموخت!
نه تنها بازی نود دقيقه ست و تا دقيقه ی نود هنوز می شه نتيجه ی بازی رو عوض کرد، بلکه وقت اضافه ای هم وجود داره. حتا اگه تمام طول وقت قانونی بازی رو واگذار کرده باشی، می تونی تو همون وقت اضافه همه رو غافلگير کنی! ما هم که اصولا ملت دقيقه ی نود، تا زمانی که دِد لاين دو قدمی مون نباشه، انگيزه ی کافی نداريم انگار. و اما شخص شخيص بنده يه سور هم زده م به جماعت دقيقه نودی و ديگه کارم کشيده به وقت اضافه! حالا بايد وايستم ببينم اين شوتی که زده م گل شده يا از اساس رفته تو تماشاچی!! خلاصه که خلاص! و اکنون دو ماه بی امتحان در پيش! حالا جالب اين جاست که مشکل من اساسی تر از اين حرفاست. وقتی مجبور نباشم درس بخونم و شب امتحان هم نباشه، نه وبلاگم مياد، نه حس وب گردی دارم، نه حال کتاب و فيلم و مجله و الخ! اصولا تجربه ی دو سالانه نشون داده تاريخ هايی که من نان استاپ تو وبلاگ نطق کرده م، کاملا منطبق بودن با زمان برگزاری امتحانات! اين دو تای آخر هم که شاهکار بود. اولی رو که کل کلاس غايب بودم و آکبند رفتم سر جلسه، بدون يه دقيقه درس خوندن، تازه دو شب قبلشم تا خود صبح بيدار بودم! دوميم که دچار حس شديدی شده بودم که بايد دوباره بشينم وداع با اسلحه رو بخونم و موفق هم شدم که از شب قبل تا صبح امتحان يه نفس بخونم و تمومش کنم. خلاصه که دمم گرم!! ××××× بالاخره اون قلب سنگيه رو خريدمش. يه قلب خوشگل سورمه ای که روش ستاره های ريز شيری داره. بدجوری وصف حاله! اصولا نفره قروشی يکی از قسمت های هيجان انگيز زندگيه هنوزم. ××××× اصلا نمی دونستم که ارنست همينگوی هم خودکشی کرده بوده! ××××× جديدنا نسبت به کلماتی که مفهوم مجرد و انتزاعی دارن آلرژی پيدا کردم. از اساس رو اعصابم راه می رن. يکی شون شرافت ه! ××××× آخه مگه يه آدم چه قد می تونه قاصدک شجريان رو گوش کنه؟ نه جدی، چقد؟ برقامونم نمی ره بلکه اين ضبطه از کار بيفته! ××××× من افسردگی گرفته م. علائمش ايناهاشن: اشتهام کور شده! حتا صبحانه هم ديگه شادم نمی کنه. آدرس رستوران ها و کافی شاپ ها رو دارم فراموش می کنم! مثلا خودمو کشتم به يه بنده خدايی آدرس رستوران سوئيسيه رو بدم (پرديس يه فرديس يا همچی چيزی!) اما يادم نيومد که نيومد! فقط يادم مونده اون پايينا بود! آدرس جاهای جديدالکشف که عمرا! تازه حتا ديگه خربوزه هم مثل قديما وسوسه م نمی کنه. حالا ديگه فقط تلپ و تلپ موکا می خورم. بدبختانه سيگارم نمی کشم که لااقل با اين فنجونه يه خورده حال کنم! موسيقی مونم که شده سه تار عليزاده، گلستانه ی ناظری، شجريان،موزيک متن سه رنگ کيشلوفسکی، داريوش! کتاب جديد: دريا پری کاکل زری --- گلی ترقی !! انسان روح است نه جسد! مرشد و مارگريتا! هی هی هی... از دست رفته شديم! ××××× بفرما، اينم وبلاگ! خوبت شد؟! |
|
Comments:
Post a Comment
|