Desire knows no bounds |
|
Sunday, July 25, 2004 خانه ام ابری ست و از سايه بی آفتاب ترم دست و پا می زنم بی هوده بی ثمر نگاهم می کنند نگاهشان غريب است غريبی می کنم نگاه می کنم سايه ای همراهم نيست غريب شده ام بی خورشيد که باشی از آدميان هم تنها تری سايه نداری حالا زنی که منم بی جا مانده جا مانده. |
|
Comments:
Post a Comment
|