Desire knows no bounds |
|
Saturday, July 3, 2004
کاش زندگی دوباره در صدايت موج بزند..
نمی دانم چرا بين اين همه دل واپسی، هنوز دلم برايت از همه وقت بيشتر شور می زند. کاش دلم کمی آرام بگيرد. آهای خدايی که می دانم حواست هست، تاب ديدن کوه سر خم کرده را ديگر نخواه از من.. اين همه خواستی و کردم، بس نيست؟ خودم به تنهايی همه ی بارها را به دوش می گيرم، گرفته ام هم، نگرفته ام؟ اما تاوان سنگينی ست تحمل رنج کشيدن عزيزترينم.. از بخشندگيت دور است به گمانم، دور است... |
|
Comments:
Post a Comment
|