Desire knows no bounds |
Saturday, September 4, 2004
يادت باشد زندگی را فقط تا زمانی زندگی بدانی که هر لحظه اش آگنده باشد از انتظاری. نه اين که انتظار کسی يا چيزی معلوم. که بايد آموخته باشی انتظار، زيبايی را مديون ايهام است و الهام. ايهام تا گشوده بمانی بر هر آن چه خواهد آمد و الهام تا اميدوار باشی به آن چه هرگز نخواهد آمد.
و عشق اگر هم ممکن باشد، جايی ست در دوردست بعيد فرزند نايافته يعقوب، تا نگاهش برای ابد نفی تمامی "نخواهد آمد" ها باشد... "ستاره ی کوير" ********** مي خواهم خودم را ساده کنم. صورت و مخرج راديکالها و مجذورها و e به توان n ها را با هم بزنم و برسم به هسته. چيزهايي که خودم را پشتشان قايم مي کنم تا از نگاه آن زن در آينه پنهان بمانم. فکر مي کني بتوانم بازگردم به سادگي بدوي انسان اوليه؟ "ليلای ليلی" |
Comments:
Post a Comment
|