Desire knows no bounds |
Saturday, April 23, 2005
بر او ببخشاييد
بر او که گاه گاه پيوند ِ دردناک ِ وجودش را با آب های راکد و حفره های خالی، از ياد می بَرد و ابلهانه می پندارد که حق زيستن دارد بر او ببخشاييد بر خشم بی تفاوت يک تصوير که آرزوی دوردست تحرک در ديدگان کاغذی اش آب می شود بر او ببخشاييد که از درون متلاشی ست اما هنوز پوست چشمانش از تصور ذرات نور می سوزد و گيسوان بيهوده اش نوميدوار از نفوذ نفس های عشق می لرزند ... |
Comments:
Post a Comment
|