Desire knows no bounds |
Monday, April 4, 2005
خداهه ها
فقط منتظر نشسته ببينه من چی می گم يا در حق کی چه بدی ای می کنم که سه سوت بعدش صاف بذاره تو کاسه م همين پريشب حرفايی رو که زدم، ديشب شنيدم!! خداهه داره انتقام تک تک دوستان و آشنايانو می گيره خلاصه فقط من نمی فهمم که باباجان خوب قبول من تو خيلی از روابطم بی رحم و بی انصاف و يه طرفه و اينا بوده م قبول ولی از اون ورم خيلی وقتا کارای خوب کرده م و مهربون و باملاحظه و نيکوکار و سوئيت و اينا بوده م که چس چرا اونا دچار رفلکس نمی شن؟! فقط کارای بد آدمه که برمی گرده می خوره تو کله ش؟! دتس نات فِر |
Comments:
Post a Comment
|