Desire knows no bounds |
|
Thursday, September 22, 2005
آشنایی بعضی وقتها خیلی چیز گندیه.
دوستهای آدم که تبدیل به آشناهای آدم بشن دیگه هیچ کاریش نمی شه کرد. نمی تونی از اول شروع کنی چون غربیه نیستن. نمی تونی حرف بزنی چون دوست نیستن. هر دوطرف می مونن یه جایی وسط زمین و هوا با لبخندهای طولانی و احوالپرسی های معمولی طولانی تر. برعکس دوست شدن، این تغییر می تونه خیلی سریع باشه. کافیه چند بار بگی : "مرسی تو چطوری؟" اینطوری آدما رو هی هل می دی پشت یه جایی که کم کم خودت هم یادت می ره کجاس.... |
|
Comments:
Post a Comment
|