Desire knows no bounds |
|
Saturday, October 1, 2005
به خاطر لکچرم نشستم دوباره فريدا رو ديدم
چه قد به نظرم فرق داشت اين بار با چند سال پيش اون جا که هنرپيشه هه به فريدا می گه: چه جوری کنار ميای با اين عادت شوهرت؟ (عادت زن باره بودنش) فريدا می گه: Look, Diego's how he is and that's how I love him I cannot love him for what he is not اون جا که فريدا می فهمه ديگو با خواهرش رابطه داشته و بهش می گه: there have been two big accident in my life, Diego the trolley and You you are by far the worst اون جا که زن تروتسکی می فهمه که فريدا با تروتسکی رابطه دارن و از تروتسکی می خواد خونه ی فريدا رو ترک کنن، اون هم قبول می کنه و از اون جا می ره. بعد فريدا در جواب سوال و تعجب و ناباوری ديگو بهش می گه: I'm talking about somebody willing to sacrifice a little of their own pleasure rather than go on hurting the woman who loves him دوست داشتمش هنوزم
|
|
Comments:
Post a Comment
|