Desire knows no bounds |
|
Monday, December 5, 2005
انار می خورم و هر بار ياد بابا ميفتم
می دونست من انار گل کرده رو بيشتر از انار دونه کرده دوست دارم بعد ميشست گل انارارو جدا می کرد همه ی پوست سفيداشونم می گرفت برا من کيف می کردم وقتی می خوردمشون بعد هنوزم که هنوزه بعد از اين همه سال هر بار ِ هر بار که انار می خورم دلم هوای اون انارای گل کرده ی بابا رو می کنه ××××× يه سری خاطره ها با اين که مال هزار سال پيشن اما بی خود و بی دليل می مونن تو ذهن آدم پررنگ ِ پررنگ با تمام تصوير و جزئيات مثه تصوير اون ليوان تاشو قرمزه دبستان می رفتم خونه ی قيطريه بعد تازه اون ليوان تاشوها اومده بود از اون پلاستيکيا که بدنه ش تا می شد تو خودش و درم داشت بعد يکی دو هفته ای بود که همه می خريدنش و داشتنش من اما نداشتم کلی هم دلم خواسته بودتش اما به کسی نگفته بودم هنوز که من از اينا دلم می خواد بعد يادمه يه روز بعد از ظهر که از مدرسه اومدم اومدم طبق عادت پهن بشم رو تختم که ديدم يه موجود قرمز براق زودتر از من رو تخته ورش داشتم ديدم wow از همون ليوان تاشوهاست منتها با بقيه ليوانايی که ديده بودم دست بچه ها فرق داشت مال بقيه از همه ش از جنس پلاستيک بود، همه جاش يه رنگ، از اون رنگ کدرها هم بود اما اين سر و تهش يه قرمز براق بود بعد خود ليوانه پلاستيک بی رنگ بود کلی خوشگل تر از بقيه بود بعد يادمه که به شدت سورپرايز شده بودم چون به هيشکی نگفته بودم از اينا می خوام بعد رفتم سراغ مامانم که اين ليوانه از کجا اومده مامی گفت ديشب بابا برات خريده بود، يادم رفت بهت بگم صحنه ی اون روز بعد از ظهر و رنگ قرمز ليوانه بعد از بيست و چند سال هنوز يادم مونده ××××× گيجی م به طرز تابلويی همه جا واضح و آشکار شده ديگه بچه ها و استادها کلهم اجمعين به توافق رسيده ن که عاشق شده م سوتی های بدی می دم به شدت و به کرات ××××× امروز چون وقت نداشتم صبحانه بخورم با ماگ استارباکسم رفتم سر کلاس بعد استاده پرسيد: اين چه چيز خوبيه، از کجا خريديش گفتم: نخريدمش، هديه ست بعد دوستم برگشت گفت: استاد، هشتاد درصد چيزايی که دست اينه، هديه ست من تا حالا هر چيزيو که ازش پرسيدم از کجا خريدی يا چند خريدی، گفته نمی دونم، هديه گرفتم بعد خيلی شيک بقيه بچه ها هم تصديق کردن خوب راستش يه جورايی راست هم می گفتن دقت که کردم ديدم بخش عظيمی از اشياء مصرفی روزانه م رو خودم نخريدم همه شونو هديه گرفتم برای مثال همين امروز ماگ، ساعت، کوله، کتونی، شلوار جين،يقه اسکی، ام پی تری پلير، يو اس بی ، جامدادی، جوراب، کيف پول، کيف لوازم آرايش، ريمل و روژ لب و آينه، جعبه ی مداد رنگی، و حتا اون قلم مو گنده هه م همه شون به سلامتی هديه بودن بعد نگاه تر که کردم ديدم بيشتر چيزايی رو که روزانه دارم استفاده می کنم همه چيزايی هستن که انگار خودم خريدمشون دقيقن مطابق سليقه ی خودمن اما هيچ کدومشونو خودم نخريده م هر کدومشون رد پای دوستامو دارن رد پای آدمايی رو که دوسشون داشتم که دوسشون دارم بعد حالا تو اين روزا که ديگه اون دوستام تقريبن هيچ کدومشون نيستن رد بودنشون اما تو تک تک چيزای دور و برم هست تقريبن هميشه همه جا بعد وقتايی که دل تنگمه وقتايی که خيلی دل تنگمه هی با هر کدومشون لبخندم می شه لبخند زياد هممم اندوه گينم هم می شه اندوه گين زياد ××××× امروز سر کلاس همين جوری که داشتم اسکيس می زدم، هدفون تو گوشم بود و تو عالم خودم بودم خلاصه بعد ساکت هم بودم هی بچه ها پرسيدن که چته و اينا گفتم هيچی بابا، چيزيم نيست آدم بعضی روزا الکی "هيشکی منو دوسن نداره" شه بعد يکی شون يه ظرف پلاستيکی بسته بندی شده درآورد از تو کيفش گفت اما ببين من دوست داشته م پرسيدم اين چيه گفت اول ترم يادته داشتی با آب و تاب در مورد خورش کرفس لکچر می دادی بعد مامانم ديروز خورش کرفس درست کرده بود من همه ش يادم بود که يه ظرفم برا تو بيارم!! بعد يعنی اين که لااقل من يه نفر دوسِت دارم جالب بيد برام چون جزو هم کلاسی هايی هم هست که تقريبن جز سلام و خدافظی و اين که احيانا اشکالی داشته باشه که بياد بپرسه هيچ رابطه ی ديگه ای با هم نداريم هاها تازه کلی هم خورشش ماچ دار بود چسبيده شد مبسوط ××××× آخرشم نرفتم کنسرت که اما دلم خواسته بود برم ××××× من دچار يک کشف شده م جديدنا ( در راستای معاشرت گسترده با قشر فينگيل مينگيل جامعه! ) اين آقايون انگار هر قدرم که سنشون بالا بره اما تا وقتی رانندگی نمی کنن و ماشين ندارن يه جورايی ناقصن!! بعد اما راننده و ماشين دار که می شن يه هويی به طرز شگفت انگيزی رشد جنتلمنانه پيدا می کنن و يه عالم تا کاراشون مردونه تر می شه اصن کلی احساس خود متشخص بينی و خود مهم بينی می کنن وقتی می تونن بگن "ميام دنبالت" يا "می رسونمت" و اينا بعد خودشون که حواسشون نيست که اما من که حواسم هست کلی تا هی خنده م می شه از اين يه هو مرد شدنشون دنيايی دارن خلاصه |
|
Comments:
Post a Comment
|