Desire knows no bounds |
|
Monday, June 12, 2006
من سفر کردن را دوست دارم. قبلن هم عرض کردم. اما دوست ندارم «آدمها»ی من سفر کنند. میترسم بروند و بازنگردند و این خورهی جدید زندهگی من شدهاست. مثلن میترسم یکی برود جایی که گویا خیلی دور است و برنگردد. آنوقت من در شعاع بسیار بزرگی دوست و دوستییی به قدرت او و دوستیاش نخواهم داشت. البته این بدان معنا نیست که من برای او چنین حقی قایل نیستم. حتا شک ندارم که او برای من چنین حقی قایل است که گاهی راجع به حقوقاش فکر کنم. اما خوشبختانه من در نهایت تعیینکننده نیستم.
|
|
Comments:
Post a Comment
|