Desire knows no bounds |
Tuesday, September 19, 2006
جعفر خان الردی از فرنگ برگشته است يا حيف - يک
جالبه.. شاهين شايد آخرين نفر وبلاگی ای بود که فکر می کردم ببينمش.. فکرتر هم می کردم که ديگه نرم سراغ اون قرارای وبلاگی مشنگ-وارانه.. اما خوب فکرام درست از آب درنيومد اصن! بعد نمی دونم اين خاصيت منه که به صورت بالفعل درمياد، يا اين که هرچی ملاقات وبلاگی در اطراف من صورت می گيره بای ديفالت به سمت ابتذال و چل بازی پيش می ره! حالا فهميدنش هم همچين دردی از من دوا نمی کنه.. شروع مناسب:کافه نادری.. منوی روز: شاتوبريان با سس خامه ی صبحانه و قارچ.. ليوان ها با اوپسيتی کم.. اتفاق متنوع: تکه نون پرت شده از ميز بغلی.. بيزينس هفته:ده تا مداد خارجی ديويست تومن.. از اون بالاتر دوازده تا مداد پاک کن دار خارجی شيشصد تومن.. نظرسنجی از صد و هيژده در مورد ديدن کافه ستاره.. شير يا خط با اسکناس صد تومنی.. شير اومد!.. از ملوک شديدلی خوشمان آمد، اما بدآموزی داشت.. ترجمه ی هم زمان: سان آو ا بيچ.. هفتاد و هشت.. هفتاد و نه.. هشتاد!.. ميهمان اين برنامه:امممم، فاينالی من شهرزادو ديدم.. غول های مداد-بيس.. بازی روز: چگونه با ده مداد دويست تومانی خانه ی درختی بسازيم.. و اينا! |
Comments:
Post a Comment
|