Desire knows no bounds |
|
Thursday, March 1, 2007
خوب انگار جديدنا دارم زيادی مهندس غ. مهندس غ. میکنم! شايد بخشیش به خاطر اينه که عملا تمام روزمو دارم با اون میگذرونم. بخش ديگهشم مال اينه که معاشرت با چنين آدمی يکی از بهترين اتفاقات يکی دو ماه گذشتهی زندگیم بوده. آرامشی که اين آدم به صورت غير مستقيم به اطرافيانش تزريق میکنه، درست همون چيزی بود که من تو اين روزها کم داشتم. انگار وسط يه موزيک متال پر جيغ و داد، برای چند دقيقه دکمهی پاز رو فشار بدی. چه طور يه هو همه جا ساکت و آروم میشه؟ چه طور اون سکوته به طرز چشمگيری خودش رو به رخ میکشه؟ حضور آقای غ. هم چيزيه از همين جنس. تو اين روزايی که زندگی مثه يه رودخونهی پرهياهو با شتاب تمام داره منو با خودش میبره، بودن چنين آدمی روزهامو دچار سکوتهای دلچسبی میکنه که تاثيرش کاملا تو رفتارم مشهوده.
اين حس رو نه فقط من، بقيهی بچهها هم دارن. همين که فقط تو شرکت باشه، يا گاهی زنگ کذايی موبايلش بلند شه، آدم خيالش راحته که هست. که اگه هيچ راهکاری جواب نده، میدونيم آقای غ. با دو تا منحنی که اضافه کنه همهچی درست میشه. وقتی مياد میشينه کارو کرکسيون کنيم، همه گوشاشون پيش ماست ببينن چيا میگيم. طمانينهای که داره، وقفههای ميان کلامیش، صبوریش موقع شنيدن ايدههای بعضا پرت و پلا، مدل اظهار نظرهاش، همه و همه آرومن. واسه همين باعث میشه همهی آبسشنها، پرخاشگریها، وسواسها و خلاصه تمام گوشههای تيز من ناخوداگاه تحتالشعاع قرار بگيرن و نرم شن. يا مثلا يه روزايی مثه امروز که از کلهی صبح تا شب تو شرکتيم و کار شارته و بايد شيتهامونو ببنديم و فردا با کارفرما قرار داريم و مغز من هم بلنکه از اساس، قيافهی در گل موندهمو که میبينه، از همون اول مياد میشينه پای کار و تا آخر هم میمونه و با همون کم-اظهار نظرهايی که میکنه به آدم اعتماد به نفس و انرژی میده تا حدی که ساعت هشت شب بيستتا شيت تر و تميز آمادهی تحويله! نه تنها شيتها آمادهست بلکه حتا منم کاملا پر انرژيم و اصلا احساس خستگی نمیکنم. بعد خوب واسه همين چيزاست که اسم اين آدم رنده شده روی حال و هوای اين روزهام. نکته: در يک روز همزمان با سه نرم افزار پروژه نبندين، چون نهايتا رسد آدمی به جايی که با شست پاش هم بايد کنترل شيفت يو بگيره، بعد بفهمه اينجا فوتوشاپ نيست، کده! بين کد و تریدی و فوتوشاپ، همانا کد افضل موجودات است! پذيرايی هوشمندانه حين شارت باعث میشه آدم مثه تراکتور کار کنه و خم به ابرو نياره، مخصوصا با طعم هلو! عمرانیها هم اصولا جنبهی نوشيدنی حين شارت رو ندارن! امروز يک روز فرسايندهی دوستداشتنی بود. |
|
Comments:
سلام ...كد و باهات موافقم
Post a Comment
|