Desire knows no bounds |
|
Friday, May 18, 2007
هر کی از جلوی فيلم رد شد، بدون استثنا اظهار نظر کرد که آدمای تو اين فيلمه چرا همهشون ديوونهن؟
خوب لايف ايز ا ميرکل بود و امير کوستوريتسا و بنابراين اصلن جای تعجبی نبود. فقط اينکه من میميرم واسه شخصيت کليدی فيلم، همون الاغه که عاشق شده بود و هی روی ريل راهآهن وایميستاد تا خودکشی کنه، اما ريله هنوز افتتاح نشده بود و اينا! |
|
Comments:
الهی من قربون الاغه برم :XXX
یعنی من سوگند میخورم تا روز مرگم هم که شده، هرجا اسم این فیلمو دیدم بگم یعنی من هنوز تو کفاشم! یعنی اصلا این آقای کوستوریتسا دیگه شورشو درآورده. یعنی من هنوز که هنوزه یادم میافته ته دلام میریزه. آخه یه فیلم همهچیش اینهمه خوب هیچ! اون موسیقیشم آدمو دیوانه میکنه. حالا نکات راجع به فلینی بالکان رو دوباره تکرار نمیکنم. اما مگه میشه به "رد خون تو بر برف"اش اشاره نکرد. انصافا همینه که میگن اگه یکی باشه بتونه "صد سال تنهائی" بسازه همین امیر خان کبیره و احتمالا برای همین هم هست که خودش میگه نمیشه اون فیلمو با امکانات معمولی ساخت. شور گرفتم باز! واقعا چه فیلمیه!
Post a Comment
|