Desire knows no bounds |
|
Sunday, July 27, 2008
اين سرزمين «خربزه و شيشليک» انگار يه جورايی سقف نداره. يعنی مثلن تهران ما سقف داره، سايه روشن داره، جاهای کموبيش و نصفهنيمه داره. اما شهر اينا سقف نداره که نداره.
بعدم من در شگفتام آدمها اينجا اوقات فراغتشون رو تا قبل از هفت بعد از ظهر چهجوری پر میکنن. تو تهران میشه از کلهی صبح با صبحانه شروع کرد و تا کلهپاچهی صبح روز بعد ادامه داد، اما اينجا دو سوم روز بايد استراحت کرد کلن! اصن همينجورياست که مردم میتونن شيشماهه جست-و-جو رو تموم کنن ديگه! يه ترنهوايی هم دارن که انگار بزرگترين ترنهوايی خاور ميانهست. ما هم تلاشی کرديم مبسوط که ازش نيفتيم بيرون و کلن صدامون ازون به بعد گرفت که گرفت! نصفه شب هم بسکه هنوز گيج سورتمه و ترنهوايی بوديم، من پاورچين با لباسهايی که «نبايد» رفتم پشت بوم ببينم کی يههو سيم ماهواره رو گاز زده، آقای پسر طبقه بالايی که دوست خواهر کوچيکهست هم فکر کرده بود من خواهر کوچيکهم و بدون لباسهايی که «بايد» اومده بود تو راهپله سورپرايز کنه! اينه که يه نمه فيلمفارسی هم داشتيم به سلامتی و تنوعی شد. رو همين حساب ديگه بچه روش نمیشه بياد ببرتمون طرقبه. |
ببین من شدیدن حاضرم با طیب خاطر و این حرفها ببرمت طرقبه که سهله اخلمد و قره سو حتی
باور کن کلی هم خوش میگذره تازه
این مکین قرار بود عید بیاد که بعد برنامه ها قاطی پاتی شد و بعدش ما اومدیم اوار شدیم سرش حالا تو بیا به جای مکین و سانی هم مبسوووووووووووط شادی اینا خواهیم کرد
ببین شماره مو سحر داره میتونی ازش بگیری چون اینجا هیچ ایمل و جیمیل و غیره و ذلک نمیبینم ازت
خلاصه که آیدا جونی خیلی زیاد خوب میشه ببینمت دخترم جون
بوووووووس
تازشم من كه گفتم بهت اونجا بايد دنبال اين مسئله بگردي . :)
:)
این دوست شماست؟ نازلی رو می گم!! تبلیغات فرمودند که من در وبلاگ شما کامنت گذاشته ام و خدایم!!! میتونید بگید یعنی چی؟؟؟؟
شاد زی
اینکه جای آبجی شما رو اشتباه گرفته می شه توفیق اجباری