Desire knows no bounds |
Friday, October 10, 2008
هر آدمی بايد عطر خودش را داشته باشد. برای هر آدمی بايد عطر خودش را داشته باشی. اصلن هر بيرون رفتنی، بيرون رفتن با هر آدمی عطر خودش را دارد. هر عطری وقتِ زدنِ خودش را دارد. اينها را به دخترخالههه میگويم که پرسه میزند بين بوهای رنگارنگ عطرهام و میپرسد يعنی همهی اينها را میزنی؟! سیکی نقرهای را نشانش میدهم و میگويم: ببين مثلن اين يکی مالِ «اولين بار»هاست، مالِ وقتهايی که سرِ حالتری و قرار است آدمِ «اولينبار»ی را ملاقات کنی. حوصلهی معاشرت سرخوشانه داری يا میخواهی خلاصه يکجوری حواسِ طرف را پرتِ خودت کنی، توی دماغ طرف جا بمانی. عطر آبیه مال روزهای خوبِ معمولیست. مال وقتهايی که نرسيده به در، دماغت را فرو میکنی لای انبوه گلهای کوچک آويزان از درخت همسايه که سرک کشيدهاند توی حياط. مال روزهايی که نفس عميق میکشی و سبُکی و قربان-صدقهی خيابانتان میروی. عطر قرمزه اما اصلن عطر شب است. به دردِ روز نمیخورد، به درد کوچه خيابان هم، بسکه اثرات عجيب غريبی دارد روی جماعتِ بو-شناس. عطر قرمزه مال محفلهای يواش است، آدمهای آشناتر، بايد فقط شبها زد و پای عواقبش هم ايستاد. عطر سوسمارداره اما جان داده برای روزهايی که میروی سرِ کار. يکجور يکنواختی و سنگينی خاصی دارد که در حافظهی بويايیِ آقای رييس میماند. که ديگر هر دفعه راه نيفتد به هوای بوی جديدت دماغش را فرو کند وسط حلقهی آويزان شالت. اصلن اين عطر سوسماردار بايد بشود عطر رسمیِ سرِ کار. عطر شکمگندههه مال هر وقتی میتواند باشد. به هر دماغ و ذائقه ومناسبتی میآيد. حتا وقتهايی که حوصلهی هيچ اتفاقی را نداری در دنيا. عطر بنفشه اما حساباش از تمام اينها جداست. انگار شناسنامهی پوستِ تنِ من باشد اصلن. مالِ آدمهای خاص است و وقتهای خاص. مال آدمیست که حساباش از تمام دنيا سواست و تو را بلد است و تو را خوب بلد است. مال آدمیست که بو کردن را و تو را بو کردن را خوب بلد است. عطر بنفشه را که زده باشی، يعنی آسمان خوب است و زمين خوب است و در و ديوار و تمام دنيا خوب است. عطر بنفشه را بايد شنيده باشیش تا بفهمی چه میگويم.
|
اصلا این روزها آدم ها حواسشان به خیلی چیزها نیست
چیزهای کوچک خیلی مهم
(-: