Thursday, November 27, 2008
لوازمالتحرير-درمانی يا چگونه با آرتپن معمار زندگی خود باشيم
آقای ايگرگ معتقد است هر زنی جای من بود، با اين ترکيب پوليور چسبان مشکی، آرتپن و دفتر مالسکين مشکی، همان انگشتر سنگ مشکی، دستخط تبدار مشکی، و به شرطی که هی موهايم را پشت سرم نبندم بگذارم همينجوری برای خودشان پخش و پلا باشند تو هوا، تا حالا نويسندهای آدمحسابیای چيزی شده بود، و من واقعن بايد يک گوسپند فطری باشم که تا حالا هيچی نشدهام.
آقای ايگرگ حتا معتقد است صدای خَشدار اين قلم روی کاغذ به تنهايی کافیست تا نويسندهی درون هر آدمی را تحريک کند، چه برسد به روانی جوهرش، سبکیاش و خوشدستیش.
و آقای ايگرگ مدام تعجب میکند که چرا من برای نوشتن هی دنبال سوژههای بیربط میروم به جای اين که بردارم خودم را بنويسانم. و نتيجه میگيرد من از نوشتن خودم -خود واقعنیم- میترسم بسکه نوشتن از خودم را بلد نيستم بسکه خودم را لخت نکردهام هيچوقت روی کاغذ. و من اصلن عاشق تاريکیام عاشق ماندن در سايهام عاشق مشکیام بسکه نور بسکه بیپردهگی بسکه صراحت چشمهايم را میزند میرَمانَدم.
آقای ايگرگ پيشنهاد میکند تا دستهام و جوهرهام و مشکیهام تمام نشده، يک روز تصميمام را بگيرم از تنبلی دست بردارم ترسهايم را بريزم دور خود-نوشتنام را شروع کنم.
هنوز هيچکس نمیداند آقای ايگرگ چهقدر راست میگويد چهقدر نه.
|
Yet there is a thin line that you have always been trying to walk on …
Maybe to keep the balance between things in ur life …
And the darkness is also just a shell … For u to be seduced and seductive but not true u …
It’s to keep things safe …
If you do not pass that line, your writing could sound like an ordinary writing …
Something seductive and self-centered (That’s what I think about Khorshid khAnom’s Writing) …
Won’t show ur intelligence …
You have to let urself be crazy … wild … raw
At least when you write …
Otherwise I think it would be a strong yet mouth watering woman “dar hAle jelveh gari-e zanAneh”
I am hoping for the bitter, intelligent & sarcastic “you” Whom you hide.
There you find your true reader … and not only some “hopeless Romantics!”