Desire knows no bounds |
|
Saturday, December 6, 2008
چی شد که آقای ايگرگ وسط عکسهاش جا ماند
چشمهايش عسلی سير است. قهوهای روشن نيست يعنی. عسلی سير است با رگههای نارنجی و سبز يشمی. بعد برای همين است که وقتی کراوات سبز سير میزند، يکعالمه سبز، يکعالمه سير شُرّه میکند توی کاسهی عسل چشمهاش. بعد برای همين است که آدم مجبور میشود وسط آنهمه شلوغی بايستد يک دل سير تماشاش کند سير نشود از تماشا کردنش. |
|
Comments:
خیلی خوشم اومد از این نوشته که نوشتید! گفتم حیفه کامنت نذارم.
Post a Comment
|