Desire knows no bounds |
|
Friday, May 1, 2009
هی هی آقای يونيورس
حواست هست که چهجوری روزها و شبها دارند پشت سر هم سُر میخورند و فرو میريزند و هيچ چيز، هيچ چيز ازشان جا نمیماند، نمیشود که بماند؟ حواست هست چه غباری میشيند روی کلمهها روی جملهها روی نگاهها دستها؟ حواست هست به تقويمی که دارد هی ورق میخورد هی نزديک میشود نزديکتر میشود؟ آدمها گاهی از خيالکردن خسته میشوند گاهی يکهو بیهوا از خيالکردن دست برمیدارند حواست هست که ها؟ |
لینکت می کنم با اجازه