Desire knows no bounds |
Wednesday, December 23, 2009
آدمها، يعنی آدمبزرگها، يعنی نه آدمبزرگهای دنيای واقعی، آدمبزرگهای همين ولايتِ خودمان، بايد، بايد، بايد بلد باشند آدم وقتهای قهرکردهگی برنمیدارد موبايلاش را خاموش کند. اصلن موبايل خاموش کردن خر است و کار زيرِ هيژدهسالانهایست. خاموش کردنِ موبايل يعنی من رفتهام توی غار. يعنی بگذاريد پنج دقيقه برای خودم باشم. بعد، بعد از پنج دقيقه بياييد دم در غار دنبالم. آخر پدرِ من، غاری که ويزا میخواهد و گرينکارد میخواهد و بيليت هواپيما میخواهد و چه و چه، آدم چهجوری با کدام وسيلهی نقليهی ديجيتالای پاشود بيايد دمِ درش خو!
به نظرم قهرِ ال-دی بیچارهترين کار دنياست. بسکه تاچ ندارد و بغلِ يواش از پشت ندارد و سکوت توی بغل ندارد و لُپ ندارد و دماغ توی يقه ندارد و اصلن هيچ کوفت ديگری ندارد که بشود بیکلمه حل و فصلاش کرد. کلمه؟ کلمه خر است اينجور جاها، بهخدا. |
هيچ تاچ و بغل و دماغ توي گردني هم نميخواد
or with his other lovers ;)
or swiming in a pool to stay in shape? ...
what if he is cared to talk and say things he would regret ... like :"I am dying without you"?
If I were ur lover (god forbid) I would change my absent message all the time like:
"Now, I am taking a shower, u could call me in 10 min"
and then
"I am having fun with the other one, call me when i have no more fun and turn on my handset"
an last
"I am here yet I dont pick up to see how many times u try to reach me baby!"
Just to say Hello
LL
:|