Desire knows no bounds |
|
Sunday, April 8, 2012
...
نوید، که از فردای آنشب، دیگر نمیشود به چشم یک «گولیه» بهش نگاه کرد، نغمههایی را با پیانو زنده کرد تا خود صبح، که دوست داشتم گاهی بروم همینجوری دستش را ببوسم. و رامین، صدای زندهی تاریخ بود که برای ما میخواند. و عموجان، که تنها در گوشهای نشسته بود و با خود زمزمه میکرد: ایکاش آدمی وطنش را همچون بنفشهها... ایداد.
|
|
Comments:
Post a Comment
|