Desire knows no bounds |
|
Thursday, June 7, 2012
سوم. دارم تنها می روم خارج. خودخودم. خیلی سال است تنها جایی نرفته ام. اصلا تو بگو هیچوقت. قبل از ایلیا تنها هم که سفر میکردم می رفتم به مقصد ایران مثلا. فقط راه بود که تنها بودم. اینبار سه – چهار روز منام و من. من و هتل. از تنها بودن با خودم حس عجیبی می ریزد توی دلم. نکند مزه بدهد!
چهارم. حرف سفرشد. با سه دوست رفتم نیویورک .این سفرسالانه ما چهارزن چیز خوبیست. نه از کار بلکه از “روش زندگیمان”مرخصی میگیرم. هیچ کار از پیش برنامه ریزی شدهای هم نمی کنیم. پرسه. غذا. مستی. رقص. کافه. رقص. مستی. حرف. خواب. جاده. امتحان کنید اگر میتوانید. اگر دوست دارید هم خودتان امتحان کنید هم به پارتنر/همسر/نامزد خود اجازه امتحان بدهید. آدمها باید از تمام فاکتورهای زندگی مرخصی بگیرند گاهی.
|
|
Comments:
من هرگز نفهمیدم چرا هر کدوم از نوشته های این وبلاگ در یه جا نوشته شده؟ یکی توی ایران و شمال و بلوار شهرزاد. یکی توی فلان کشور و با فلان آدما. یک یطلاق گرفته، یکی بچه دار.... این وبلاگ چند نویسنده داره آیا؟
Post a Comment
|