Desire knows no bounds |
|
Tuesday, July 3, 2012
از سلسله مباحث ِ "ادب مرد به ز دولت اوست"
همين را احتياج داشتم بهخدا. دقيقا همين؛ يك رابطه خيلي پستمدرن با مردي كه مدام آزمون و خطايم نكند، مچم را نگيرد، بالا و پايينم نكند! يك "ادب" خوبي توي اين رابطه دونفره هست كه خنكم ميكند، محكم نگهام ميدارد. مرد محترم است بهنهايت. خودش، مصاحبههايش، يادداشتهايش، نگاهش، تلفنها و تكستهايش. در بدترين شرايطي كه ميتوانست و حق داشت كه بالا تا پايينام را بگويد و برود هم فقط يك نامه محترمانه نوشته و ناپديد شد. آدمي است كه تا وقتي با من بود و حالا كه دوباره هست، بتام را نساخت و دقيقا آدمي است كه وقتي كنارش يا باب ميلش نبودم هم فحش نامه ننوشت و با صداي بلند فكر نكرد. دانشمند نيست، همه كتابهاي مهم را نخوانده، همه فيلم هاي بزرگ را نديده، فضل نفروخته و شوآف نداشته. مرد باسواد "مؤدبي" است كه سالادهاي خوشمزه درست ميكند و وقتي je vous en prie ميگويد، يك عطر خوبي توي هوا هست.
چرا يكبار از دستش دادم؟
[+]
|
|
Comments:
Post a Comment
|