Desire knows no bounds |
|
Sunday, May 26, 2013
تازگیا با خودم سینک نیستم. ته جملههام چند کلمه اضافه میارم. دیالوگ همون اوایل جمله تموم میشه، کلمههایی که باید به گوش مخاطب میرسیدن تو همون دو سوم اول مستقیم رفتهن تو گوش طرف اما جملهی من هنوز ادامه داره و کلمهها پرتاب میشن بیرون. تق تق تق. میریزن رو یقه یا لباسش. هر چی سعی میکنم ته جملههام درست جایی که باید، جمع نمیشه. همهش چشمم به یقهی طرفه جدیدنا، مخصوصن اگه پیرهنش سفید باشه.
|
|
Comments:
Post a Comment
|