Desire knows no bounds |
Monday, February 2, 2015 از خدمات جهان افقی یکی هم اینکه عملا کارهای اجراییام به صفر رسیده و به جاش فرصت دارم روی تمام پروژهها و ایدههای نصفهماندهی کاریام تمرکز کنم. آخخخخ که چههمه عاشق این کارم و آخخخختر چههمه باورم نمیشود از خودم که اینجوری عاشق کارم باشم. و آخخخخترین که من اصولا میمیرم برای بخش ایدهپردازی و دیولوپ پروژه. جایی خوانده بودم درصد کمی، درصد خیلی کمی از آدمها عاشق شغلشاناند. کاری را انجام میدهند که هر لحظه از انجام دادناش لذت میبرند. بابت این یک قلم، این روزها با دیسک کمر به وفور خوش میگذرانم. طفلکی کیانا. پریروز داشتیم با مهمان مدعو اولین جلسهی «سینمای زنان» گپ میزدیم. حرف فیلمهایی شد که اخیرا دیده بودیم و دوست داشتیم. در اولین انتخاب، هر دو بیهوا گفتیم فورسماژور (توریست). آخخخ که دوست دارم اینجور زنها را. غریبهای که با دو سه تا فیلم، میبینی چه جهاناش از جنس توست و چه او هم دارد دنیا را از خلال فیلمها دوباره میبیند. بعدتر حرفهامان رسید به بویهود و گانگرل و آخرتر هم که برگشته بودیم توی عرصهی تجسمی، گوریلا گرلز. هر دو داشتیم فکر میکردیم چه خوب است که میشود ولو شده به قدر یک سانت، در حد بضاعتمان، جهان اطرافیانمان را عوض کنیم. به بچههایی که توی این شبهای پر-ترافیک، اینهمه راه را میکوبند میآیند گالری به تماشای فیلم، یک سانت ویژن جدیدی ارائه کنیم. بارها شده بچهها بعد از چند ماه ایمیل زدهاند که فلان مبحثی که توی کلاس مطرح شد، یا فلان مطلبی که برایمان ایمیل کردید، چه مسیرمان را تغییر داد، ولو به قدر یک سانت. آدمهای دور و برم خوشحالند و این حالِ خوشِ مدام یکی از باتریهای بزرگ این روزهای افقیست. دارم کتابهای نیمخوانده را یکییکی تمام میکنم. روزی/شبی دو سه تا فیلم میبینم و اطلاعاتم را آپدیت نگه میدارم. دلم برای این مدل زندگی چه تنگ شده بود. |
Comments:
کیانا حالش خوبه و هیچ وقت راضیتر از این نبوده و صبحها خوشحالتر از الان نبوده. اینه که نخیرم. اصنم نه طفلکی کیانا :ی
دست راستت
Post a Comment
|