Desire knows no bounds |
Monday, November 2, 2015
از آن طرف هم؟ از آن طرف هم دارد راستش. که اصلا اگر قرار بود یک چیز از سینما یاد گرفته باشیم، بعد از تمام این فیلم دیدنها و این دور هم جمعشدنها و این گپزدنها، میشد همین باشد که به دیدههایمان اکتفا نکنیم. که یادمان باشد تمام این تصاویری که مقابل روی ماست، آن روی دیگری هم دارد که تا ندانیماش، نمیتوانیم به قضاوت بنشینیم. که یعنی کی میداند پشت این روزهای من چه میگذرد؟ که این روزها را چگونه زندهام و چگونه دارم زنده میمانم؟ بعد؟ بعد گاهی به بهانهی دلیلی نه چندان مستدل، به بهانهی دلیلی که دلیل نیست، به بهانهی روال شخصی و دلخواه خودمان، فکر میکنیم شوریدن و شوراندن دیگران تنها راه درست است. فکر میکنیم به اصولی پایبند ماندهایم. فکر میکنیم کاری اصولی کردهایم. بیکه حواسمان باشد چه باریکهراهها چه قدمتها چه ارتباطهایی را داریم خراب میکنیم، خراب کردهایم. کاش به جای تمام این دورهمیها، به جای اینکه تمام هدفمان دورهمی باشد، «درست دیدن» را یاد میگرفتیم. یکطرفه به قاضی نرفتن را. یکی از رکنهای اصلی سینما، همین میزانسن و قاببندیست، همین زاویهی دوربین، زاویهی نگرنده، واقعیتِ نگریسته. جهان آدمها را به سادگی نمیشود عوض کرد اگر نتوانیم زاویهی نگاهشان را عوض کنیم. گاهی روزها، مثل امروز، میبینم چه هنوز حواشی مقدم است بر اصل. انگار کن دورهگردهایی که فارغ از جغرافیا و شرایط دور و بر، به هر جا برسند فقط بساط خودشان را بر پا میکنند. بر بساطی که بساطی نیست. که اصلا چه آدمها، خشمها و تفرقهافکنیها و حرف و حدیثهاشان را همچون بنفشهها با خود میبرند هر جا که باشند. گاهی روزها، مثل امروز، چه فکر میکنم شکست خوردهام.
|
Comments:
Post a Comment
|