روایات نامعکوس - ۷
لابد اولهایش لونلی پلنت، بعدترها و حالا اما تریپ ادوایزر و فور اسکوئر و امثالهم زندگی نمیگذارند برای آدم. توی هر کوره دهی یک جای معروف هست که اگر سوپش را نخورده از دنیا بروی ناکام مردهای. میخواهد توی یک دره ته سانتورینی باشد، یا وسط خرس و آهو و جنگل نرسیده به هالشتات. لذا اینجوری شد که نیمهشب، توی یک جادهی خلوتِ ادواردهاپر-طور، بعد از هزار ساعت رانندگی و پرواز و کافه و جاده و موزه و خرید و الخ، رسیدیم به مکدونالد و سوپر پمپبنزینی و خرده نانی، سر سوزن آبجویی چیزی، اما فوراسکوئر حکم کرد دو تا ۴۶ کیلومتر رفت و برگشت بکوبیم برویم سالزبورگ، رستوران خانگی آنکل وان، آنهم در حالی که تمام شهر ساعت ۹ بسته بود و حتا سوپری هم باز نبود که بشود آب خرید ازش، چه برسد به آنکل وان و آنکل تو. بعد؟ بعد لابد من ذوق و شوق آقای هوم برای عمو-یکِ بسته را درک نکردم یا آقای هوم گردندرد کذایی و بیخوابی دو شب قبل و سابقهی ترس از دیسک و الخ مرا درک نکرد یا چی، که او رفت توی یک اتاقی ته ویلا خوابید، من توی یک اتاقی سر ویلا. وخب همین ویلاهای بی اند بی را هم اگر بیفزاییم به مجموعهی اخیر، همینهاست که دلها را از هم دور میکند. وگرنه آدمها توی مکدونالد و سوپرِ پمپبنزین و یک وجب اتاق هتل مگر میشوند قهر بمانند؟
غُرَرِالْحِکم، آپدیت ۲۰۱۷