Desire knows no bounds |
Wednesday, August 30, 2017
یه جوری که انگار همینجوری که دارم تو پیادهرو راه میرم، همینجوری که هدفون قرمزهم تو گوشمه و حواسم به هیشکی نیست، بعضی از عابرا اما، میدونن داره تو سرم، داره تو دلم چی میگذره. من نمیشناسمشون اونا اما منو میشناسن. یه یادداشت کوچیکی، هینت کوچیکی، هدیهای اشارهای چیزی بهم میرسونن که یعنی ما حواسمون هست. ما میشناسیمت. میدونیم داری از چی حرف میزنی. ما ۱۵ ساله داریم میخونیمت.
|
Comments:
Post a Comment
|