Desire knows no bounds |
Thursday, October 11, 2018
هر چی بچهها بزرگتر شدهن، عذاب وجدانم کمتر شده. دارم بزرگ شدنشون رو تماشا میکنم، با دور و بریهاشون مقایسهشون میکنم و «بالاخره» احساس میکنم مامان مفیدی بودهم براشون. لااقل به زعم خودم. سختیهای سالهای پیش، از هر سهتامون آدمهای مستقلی ساخته. این مستقل بودن مهمترین دستاوردیه که با اعتماد به نفس کردیتش رو به خودم میدم.
همیشه دلم میخواست یه مامان داشته باشم مث خودم. دارم می بینم که زندگی بچههام، در مقایسه با هم سن و سالهاشون چهقدر سالمتر و خوشحالتره. چه آدمای کمعقدهایان و من، و ارتباطمون چه زبونزد تمام دوستاشونه. بعد از هزار سال نشستن رو صندلی «مادر بد»، دارم به این نتیجه میرسم که اونقدرها هم مامان بدی نبودهم. |
Comments:
یک روز همینجا خواهید نوشت بچه های خوبی بزرگ کردم و بهترین مامان دنیا هستم.
به گمانم مادری هستی که هر فرزندی آرزوی داشتنش را داره
Post a Comment
|