Desire knows no bounds |
Monday, March 16, 2020
تو سیزن پنج «بریکینگ بد»، یه جاییش هست، یه جای کاملا پرت و بیربطی به ماجرای اصلی سریال، که اسکایلر خوابیده تو تخت، بیدار، سرشار از استیصال و سرشار از تنفر از وضعیت موجود و از والت؛ بعد والت میاد تو تخت، خیلی عادی، شروع میکنه به حرف زدن و بغل کردن و بوسیدن اسکایلر، از اونجور عادیا که حق طبیعی خودش میدونه این کارو. تو همون ایپزود، توی یه صحنهای مشابه همون صحنه، والت از اسکایلر میپرسه چته؟ منتظر چی هستی دقیقا؟ اسکایلر میگه میدونم نمیتونم برم پیش پلیس. میدونم نمیتونم تو رو عوض کنم. میدونم نمیتونم تو رو از بچهها دور نگه دارم. میدونم نمیتونم بچهها رو از خونه دور نگه دارم. میدونم نمیتونم نه بگم به تمام این ساختار مزخرفی که توش گرفتارم. والت میپرسه چته پس؟ منتظر چیای دقیقا؟ اسکایلر میگه منتظر سرطانتم که دوباره عود کنه.
همونجاش. دقیقا همونجاش. Labels: ضد خاطرات |
Comments:
Post a Comment
|