Desire knows no bounds |
|
Friday, August 28, 2020
نامهی وارده
آیدای عزیز.
جسارت من رو پیشاپیش قبل از نوشتن این دایرکت شخصی ببخشید. میدانم که درستش ایمیل زدن است.
میخواستم قبل از هرچیزی بگم من برای رهایی روح و روانم قبل از هرچیزی به شما مدیونم. به شما به کارما و احتمالا به وبلاگ. گرچه سه ماهی هست که گذاشتید کنار این نوشتن را.
احتمالا دوباره در آن دفترچهها مینویسید. همانها که از گوشه گوشهی دنیا تهیه کردهاید.
برای عذابِ کمترم از مطابق عرف نبودن. مطابقِ حتی هم سن و سالهای خود نبودن هم من به شما مدیونام و نوشتههای شما. نوشتههایی که از ابتدا تا انتها را بارها خواندم. خواندم که برسم به آن خانهی فرمانیه. که سفرهای این سالها. به هیتو. به صبر و اینکه بفهمم بله! میشود ملکهی کارهای ناتمام نماند.
که زندگی فقط آن خانهی پدری نیست. ملالها در عین هیجانها آن بیروناند و قبل از آنکه به سمتت بیایند، خودت به طرف تجربهشان بروی.
من برای آن نوشتهها. آن وبلاگ. برای خودی که ماه آینده ۲۱ ساله میشود به شما مدیونم.
۱ سالی هست پیام رو میخواهم برایتان بفرستم ولی فکر کردم شاید برای شما بی ارزش باشد.
حال اگر بیارزش هم باشد طوری نیست. آدمها حق دانستن دارند.
در بستر بیماری اگر هستید همچنان امیدوارم به زودی سرپا شوید.
احتمالا در این ایام سیلویا و وولف کنارتان هستند.
زیباییها و حسهای خوب برای شما که حامل حس خوب بودید.
با مهر.
|
|
Comments:
Post a Comment
|