Desire knows no bounds |
Sunday, December 19, 2021 سر یکی از جلسات فوتو شوت هیتو، یکی از بچههای تازه وارد که قراره با هم کار کنیم، بعدش بهم کامنت داد که رفتارت با بچهها خیلی اگرسیوه و بهشون بادی شیمینگ میدی. اولین بار بود کسی اینو بهم میگفت. و تیم عکاسیم تقریبا ثابته، بیکه کسی تا حالا بهم اینو گوشزد کرده باشه یا خود بچهها ناراحت شده باشن. به این فکر کردم ممکنه ناراحت شده باشن به من منتقل نشده باشه. ممکنه واقعا تو روحیهشون تاثیر گذاشته باشه. بعد به این فکر کردم که خب این اقتضای شغلمونه، نیست؟ هم منی که یه عنوان آرت دیرکتور اونجا وایستادهم، هم اونی که انتخاب کرده بیاد وایسته جلوی دوربین، هم اونی که اومده اسیست وایستاده، هم عکاس که خیلی وقتا کامنت منفی میده چون شغلشه و باید دوباره عکس تکرار شه. اینکه شکمتو بده تو سینه رو بده تو قوز نکن سوتین پوشآپتو در بیار این لباس مناسب قد تو نیست فلانی بیا جاش بپوش، اینا همه بخشی از کارمه. بخشی از این شغله اصن. پریشبا با یکی از دوستای صمیمیم داشتیم گپ میزدیم و شوخی و خنده. اون وسطا گفتم هانی این حرفت مصداق ایجیسمهها. گفت آیدا ول کن تو رو خدا. داریم میگیم میخندیم. دوست صمیمیایم. میشناسیم. میدونیم قصد توهین ندارم. میدونی مدلمو. اگه تو این مکالمههای خودمون بخوایم به اینا گیر بدیم هیچ حرفی نمیمونه برامون. راست میگفت اما درست میگفت هم؟ نمیدونم. این ماجرای آگاهانه استفاده کردن از واژهها، زنستیزی و قومستیزی و ایجیسم و بادی شیمینگ و جنبش می-تو و الخ خیلی شمشیر دو لبهست. خیلی برام مرزش نامشخصه هنوز. خودم تو این یکی دو سال آگاهانه و کنترلشده حرف میزنم به زعم خودم، اما این تذکر به دیگرانو، نمیدونم تا کجا راه داره. مخصوصا ادبیات رایج دهه شصتیهایی که این روزا دوستای صمیمیمان و دارم تو محافل شخصیشون تردد میکنم، به غایت ضد زنه. دیدم اشاره کردن به این واژهها هم به فکر فرو بردتشون. دیدم تو محافل عمومیتر دیگه کمتر استفاده میکنن. ولی هنوز هیچی از اذیتشدنم کم نمیکنه وقتی میشنومشون. ازونور وقتی یکی میاد به خود همین جنس تذکر رو میده، وقتی به سادگی میگم اقتضای شغلمه و بعد ذهنم درگیرش میشه، وقتی دوستای صمیمیم میگن اقتضای این محافله اما میبینم حواسشون جمع شده، نشونهی خوبیه. هنوز هم راه زیاد داریم همهمون. ولی اینکه مرزش کجاست؟ مرز رئیس بودن و کارمند بودن و والد بودن و فرزند بودن حتا، و خیلی بودنهای دیگه ازین دست، اون ور درونیمو اذیت میکنه، ولی اون ور کارفرمام رو هم عصبانی میکنه. ایراد گرفتن اقتضای شغلمه. ولی اینکه با پرسنلم، با مخاطبم چه میکنه یه شمشیر دو لبهست. اسیست خودم خیلی تیز و باهوش و باجربزهست. هر ایرادی رو که باهاش حرف میزنم، سریع میگیره و خیلی هم پیشرفت مرده تو کوتاهمدت. اما الان که دارم فکر میکنم، مثلا بچهی خودمو ممکنه خیلی جاها سرکوب کرده باشم. الان که دارم اینا رو مینویسم و دیتکت میکنم، میبینم چه بچهی من بودن کار سختیه. و دارم دیتکت میکنم نتایج رفتار منتقدمو. خودمم از ایراد گرفتنای دیگران ازم یه جاهایی کم میارم. یه جاهایی بهشون حق نمیدم. پوووف. الان تو فاز خود-نقد-کنی نیستما (سلام مرجان)، صرفا دارم بلندبلند فکر میکنم. |
Comments:
Post a Comment
|