Desire knows no bounds |
Friday, July 15, 2022 از پریشب تا حالا بهش فکر نکردم. یعنی انگار عمداً از مغزم پاکش کردم. ولی میدونی چی شد؟ امروز صبح چشامو باز کردم و یادم اومد وقتی واسه خداحافظی بغلش کردم، بیشتر از همیشه تو بغلش نگهم داشت، خیلی بیشتر، منو فشار داد به خودش، محکم، و بوسیدم، طولانی. همو بوسیدیم. چند سال گذشته بود از آخرین بار؟ ده سال؟ دوازده سال؟ چند بار دیدیم همو و ساعتها حرف زدیم اما یکبار هم نبوسیدتم؟ چندبار دلم خواسته بود نگهم داره تو بغلش، عین قدیما؟ حالا چی شد که یه هو؟ بعد از اینهمه سال؟ نمیخوام به جواب سؤالام فکر کنم. به این فکر میکنم که منو نگه داشت تو بغلش و طولانی همو بوسیدیم. امنترین آدم زندگیمو. |
Comments:
Post a Comment
|