Desire knows no bounds |
Thursday, September 11, 2025 حوصله ندارم برم درفتهای این مدت رو پابلیش کنم. حوصله هم ندارم تو وبلاگ ننویسم. اینتو نوشتن رو هنوز بیش از هر جایی دوست دارم. سر شب علی زنگ زد که بریم کباب بخوریم. کباب همیشه غم رو تحتالشعاع قرار میده. قرار شد بریم کباب، اما وقتی رفتم پایین معلوم شد داریم میریم کیتس، ساندویچ بریسکت دودی بخوریم. نمیدونم چیه ذات این ماجرا، که حتی وقتی با دوستام هم میرم بیرون اینهمه حس اوتسایدر بودن دارم. کی قراره اینسایدر شم؟ لااقل با همسایهها و هممحلیهام؟ با اولین دوستای موندگار ونکوورم؟ |
Comments:
Post a Comment
|