Desire knows no bounds |
Saturday, May 25, 2002
" جدار تحمل "
وقتی که تو رفتی من نگاه کردم: از شهر خبری نبود. گویی دامنش را بالا گرفته و رفته بود به دنبال تو. فریاد زدم : دیگر برنگرد. و از درد ، تاول زدم. اما در تلاقی انجماد و جان ، جدار تحمل ، آنقدر نازک نشد که بشکنم. |
Comments:
Post a Comment
|