Desire knows no bounds |
|
Saturday, December 2, 2006
داشتم سعی میکردم واسه خالهم مدل يه آدمی رو توصيف کنم، در عين حال میخواستم يه جوری توضيح بدم که همچين توهينآميز هم نباشه؛ بعد از شدت بیکلمهگی گفتم: ببين خالهجون، از اون آدماييه که شب قبل از پيکنيک میرن سلمونی موهاشونو براشينگ میکنن!
يه هو اون يکی خالهم برگشت گفت: آها راستی، تو مهمونی چارشنبهی خونهی ما کلی آدم حسابی هستا، دوباره پا نشی با جين و کتونی بيای! بعد خوب دهان مبارک اينجانب کاملن بسته شد، چون متوجه شدم که منم به سلامتی از ديد عدهی کثيری از مردم مدل جين-کتونی-پوش هستم و لابد به همون غير قابل هضمی مدل پيکنيک-براشينگی. |
|
Comments:
Post a Comment
|