Desire knows no bounds |
|
Monday, October 1, 2007
صدای اساماس موبايل من مثه صدای افتادن يه قوطی نوشابه میمونه تو اين دستگاههای خودپرداز نوشابه. هر بار عين اين میمونه که يه بستهی پستی از توی يه ناودون تلپ ميفته جلوی پای آدم.
××× بعضی رابطهها مزمنان، بعضيا حاد. بعد رسمش اينه که تب روابط حاد زود فروکش کنه، اما به هر حال تا سير بيماری طی بشه و به بهبودی برسه، خودش فراينديه واسه خودش! بدترش میشه اين که يه بازهی حداقل چندماهه رو با اون آدم پيش رو داشته باشی که دلت نياد از دستش بدی. اينه که رفتارت دقيقا میشه مثه شترمرغی که به خودش پر طاووس چسبونده! ××× ما همديگر را میبينيم، تلاشمان را هم میکنيم اما چيزی رخ نمیدهد. بعد از آن، هر وقت همديگر را میبينيم شرمندهايم و رویان را از هم برمیگردانيم! «ريچارد براتيگان» ××× نه واقعا میخوام بدونم من چیم از ريچارد براتيگان کمتره؟! ××× اصنا اين برتولوچی حرف نداره با اين besiegedش و اون موزيک خداش |
*
تازه گاس زیادتر هم باشه!
*
+
خب... براتیگان داداشام که نیست که بخوام دَمشو ببینم که!ء
اصلا حالا که اینطوره، میگم بیشتر هم هست! والا!ء
*
ولی یه چیزی که هست اینه که نمیدونم چرا یکی از بزرگترین وحشتهای چند یک سال و خردهای اخیرم اینه که آخر عاقبتام بشه مثل یکی آخر عاقبتای چند تا از داستانای اتوبوس پیر... یعنی وحشت که میگم در حد ساو و رینگ و پروژهی جادوگر بلرا!ء
*
من یه زمانی فکر میکردم اگه آدم حتما 37 درجه نباشه مشکلی براش پیش اومده. بعد هنوز نمیدونستم این استاندارد عامه و استثنائات هم وجود دارن. مثلا خودم به طور طبیعی یا ضعف دارم یا تب اگه بخوام با این استاندارد پزشکی خودم رو مقایسه کنم. خلاصه بعد که فهمیدم نه بابا! خب مدلای دیگه هم هست، الآن درست یادم نیست چه حسی بهم دست داد. (خب یکی نیست به من بگه وقتی یه ایدهای به نظرت جالب و جذاب میآد حتما مجبور نیستی کامنت بدی دربارهش که به خاطره تعریف کردن بیفتی که صرفا رو حساب تشابه واژگان! ولی خب این یعنی خواستم بگم خب خوب بود دیگه! ولی تصور شترمرغ پر طاووس به خود چسبانده خیلی جذابه. چون طاووس اصولا موجود غیرمفیدیه غیر از پراش، شترمرغ هم موجود مفیدیه. در نتیجه یه همچین شترمرغی میشه یه جور شترمرغ افزوده یا فرآوری شده یا اصولا شترمرغ خوشتیپ. یا شترمرغ جورج کلونی!!! دیگه یکی جلوی منو بگیره تا یه بلائی سر خودم نیاوردم!)ء
*
خب واقعا دلام میخواد یه کامنتی هم دربارهی اس ام اس بدم، اما موبایل ندارم. پس یه خاطره تعریف میکنم از صدای اسام اس موبایل یکی از رفقام که صدای جومانجی رو گذاشته بود و خب من هر بار تا مرز قفل قلبی پیش میرفتم. بههرحال دارم فکر میکنم حالا اینکه یه بستهی پستی بیفته جلوی پای آدم از تو یه ناودون وحشتناکه یا جذاب؟
/
خب... نمیدونم چرا دلام میخواد باز هم نظر بدم، اما امکانات نیست!
:D :P :)))
بسیجد رو دوست می داشتم :)