Desire knows no bounds |
|
Tuesday, January 29, 2008
no country for old men رو بايد آخر شب ديد.. تو سکوت کامل.. با صدای بلند.. بعد يه هو میبينی دو ساعت گذشته و تو همچنان چارزانو خيره به صفحهی تلويزيونی.. يا حتا تيتراژ پايانی هم تموم شده و تو هنوز خودت رو از اطراف جمع و جور نکردی!
خوشم مياد ازين آقايون کوئن.. تو اين فيلم آخری که انگار موقع نوشتن فيلمنامه هر جا هوس کردهن، علاوه بر تماشاگر سربهسر خودشونم گذاشتهن! بعدم خوشم مياد از اين که اصلن تلاش نمیکنن اتفاقی رو توضيح بدن يا حالی تماشاگر کنن که چی به چی شد.. کار خودشونو میکنن با اون دُمب فلش شيطانی تو چشماشون.. کاش يه آقای سينماگر ايرانی هم پيدا میشد يه فيلم بسازه که آخرش خاوير باردم از خونهی خانومه بياد بيرون و خيلی ريلکس ته جفت کفشاشو چک کنه و راهشو بکشه بره! |
دو نقطه خباثت و اینها