Desire knows no bounds |
|
Tuesday, April 14, 2009
که اصلن الاغِ مبسوطی که تويی
برايم تازگی دارد اين بيستوچارساعته شدنمان. اين بودنت زير همين سقفی که منم، بیکه جای من را تنگ کرده باشی هلم داده باشی آنورتر. يعنی اصلن لذت خوبی دارد اين وقتهای بیهوايی که يواشکی رساندهای خودت را پشت سرم، بعد من میشود همينجوری که دستهات از پشت حلقه شده دور شانهای گردنی جايیم، ورورور تايپ کنم نخواهم در لپتاپ را ببندم نخواهم کاری چيزی را قطع کنم صفحهای را پشت و رو کنم و الخ. که اصلن میچسبد بفرستیام دنبال فندکت، بعد بروم از توی کيفت پيداش کنم از لابهلای کاغذ و قلم و سرهای بريده و نبريده، با خيال راحت. دوست دارم صدای در يخچال را، که داری آب سر میکشی يا صدای تقتق و خشخش دم تلويزيون را، که يعنی داری دنبال فلان فيلم میگردی يا چه میدانم حتا صدای درِ توالت را، که يعنی الان توشی. اين هِی خرده گزارشهای غير مستقيم روزانه. کيف میکنم وقتی سر راه رفتنام به آشپزخانه، بوی عطر لباسهای آويزانت اينجوری دماغم را سرگرم میکند يا میبينم پردهی دم تراس دارد تکان میخورد يا کاشیهای حمام خيسند هنوز. يعنی میخواهم بگويم لذت غريبی دارد اين هی دانستنِ اين که کجايی داری چهکار میکنی دانستن اينکه بدانی من کجام با کیام و اينها، بیکه ادارهی آمار باشيم و ادارهی مچگيری و مچاندازی. دوستشان دارم اين دانستن خوردهپاشهای احمقانه و ديتيلهای روزمره و الخ را. يعنیتر اينکه خود خرت خوب میدانی چههمه رَم میکردم ازين بيستوچارساعتهگیهای مُدام. و حالا حواسم هست که نشستهای روی مبل، تکيه دادهای عقب و پاهات را دراز کردهای روی ميز، عاقل اندر سفيه نگاهم میکنی که ديدی خره؟ ديدی بيستوچارساعتهمم خوبه؟ |
afsar_lak@yahoo.com
افسر
رسما
ولی واقعا نوشته هاتون رو دوست دارم
حسی که از نوشته هاتون میگیرم همش حرفهای دلمه
خیلی ساده و قشنگ
توصیفها واقعا زیبا هستند
موفق باشین