Desire knows no bounds




Monday, November 2, 2009

«صداها» رو بايد ديد. صداها يه فيلم خوبه که خيلی بد نوشته شده. هر بار که فيلمای سينمای خودمون رو می‌بينم، هی هر دفعه به اين فکر می‌کنم که آقاهای فيلم‌نامه‌نويس، بيش از هر چيزی يه مشاور فيلم‌نامه لازم دارن که از جنس خودشون نباشه. از صنف و نسل خودشون نباشه. بتونه فاصله بگيره از متن، از ذهنيت و دغدغه‌ی نويسنده، و فيلم‌نامه رو از دور نگاه کنه، فارغ از تمام محاسبات شخصی نظر بده. و عجيبه برام، که چرا خود سعيد عقيقی اين کارو نمی‌کنه، خود فرمان‌آرا، خود ايکس و ايگرگ و زد.

صداها فيلم خوبيه که بد نوشته شده. عنوان‌بندی فيلم خيلی خوبه، حالا کپی فلان کار آقای تروفوئه که باشه. تيتراژ پايانی‌ش خوب‌تره حتا. آدم لبخندش می‌شه رسمن. ساختار فيلم رو دوست دارم من، حالا قبلن تو ايررورسيبل يا ممنتو يا 2:37 هم‌چين ساختاری رو ديديم، خوب ديده باشيم. مهم اينه که من دارم يه نسخه‌ی تر و تميز می‌بينم ازش، که موقع ديدن فيلم، کپی‌بودن‌ئه آزارم نمی‌ده، رو اعصابم نيست. حتا يه جاهايی‌شو هم خيلی دوست دارم. وقتی يه لحظه کيانيان رو می‌بينيم پشت آيفون. وقتی پگاه از جيپ قرمزه پياده می‌شه.

اما درک نمی‌کنم تو سال هشتاد و هشت، هنوز چنين ديالوگ‌های نخ‌نمايی از دهن آدمای فيلم بياد بيرون و فيلم‌نامه‌نويس آگاهانه اين کارو کرده باشه يا هدف خاصی داشته باشه يا فيلان. تو می‌خوای مامان پگاه رو تو فيلم يه شخصيت کليشه نشون بدی، اوکی، بده. ولی نيا ديالوگای کليشه و گل‌درشت بذار تو دهنش. می‌خوای تيپ نشونش بدی، بده، ولی با ظرافت اين کارو بکن. بعد اصن چرا پگاه؟ چرا ور می‌دارين کسی رو که از اولين فيلمش تا حالا دهنش يه جور تکون می‌خوره، چشماشو يه جور خمار می‌کنه، صداش هميشه يه لحن خاص داره رو انتخاب می‌کنين هی؟ بعد چرا حرفای آتيلا پسيانی يا حتا کيانيان اين‌قدر مصنوعی‌ان؟ چرا يادمون نمی‌ره که داريم فيلم می‌بينيم؟ چرا باور نمی‌کنيم اين آدما رو؟ چرا روغن زيتون نمی‌زنيم به ديالوگای فيلم‌نامه‌مون؟ بعد يعنی آقای کارگردان نشسته صدای صحنه‌های زد و خورد فيلمش رو شنيده و به نظرش گل‌درشت نيومده؟ يا اصولن کانسپت خاصی داشته که منِ مخاطبِ عام نمی‌تونم درک کنم هی؟ بعدم من هنوز نقهميده‌م چرا آقايون يه‌هو ده دقيقه‌ی آخر فيلم خسته می‌شن از نوشتن، کل ماجرا رو نابود می‌کنن می‌ره پی کارش. آقا ته‌ديگ ماجرا رو لااقل زعفرونی کنين که آدم يه ربع اول فيلمو يادش بره، نه که بردارين طعم وسطای فيلمو هم به کل بپرونين که.

صداها بد نوشته شده، چون حتا ساختار خودش رو هم می‌بره زير سؤال. منطق زمانیِ اتفاق‌های فيلم درست نوشته نشده و وقتی می‌رسيم به مَفصل‌های فيلم، به جاهايی که قراره بپريم يه فصل عقب‌تر، ذهن تماشاگر ناخوداگاه درگيرِ اين می‌شه که به لحاظ زمانی اتفاق‌ها با هم سينک نيستن. يعنی ذهنِ منِ مخاطب نوع روايت رو دوست داره، اما هم‌زمان داره پروسس می‌کنه که منطق فيلم ريپ می‌زنه، رياضیِ فیلم غلط داره. و خوب اين رسمن تو اون لحظه ذهنِ آدمو ديسترکت می‌کنه. درحالی‌که با دوبار محاسبه و بازنويسی به سادگی می‌شد يه متن تر و تميز و کم‌نقص درآورد که لااقل اين ايرادهای سردستی رو نداشته باشه ديگه.

خلاصه آقا صداها يه فيلم خوبه که خيلی بد نوشته شده و آدم هی حرص می‌خوره که اه، چرا برداشته اين‌جوری يه فيلمی رو که می‌تونست خيلی خوب باشه، سوزونده. صداها فيلم بديه که حيفه نديده بمونه.


Comments:
نميدونم چند سالي ميشه .بيست سال .بيست پنج سال .ولي اينو مطمينم كه از همون موقع كه ماهنامه ي فيلم منتشر شد ، اين قضيه ي نقد فيلم نديده خواني ي ما هم شروع شد .
نقدهايي كه خوانديم بي آنكه فيلمش را ببينميم .يا ديديم اما يكسال بعد !يا كه اصلا نديديم مث بسياري از فيلمهاي خارجي كه هي خونديم خونديم توو اين ويژه نامه توو اون شماره ي نوروز و ...ولي هيچ وقت فيلمو نديديم كه نديديم .بعضياشو ده سال پانزده يا بيست سال بعد ديديم .
اوضاع شهرستانها رو ميگم .وضع توو تهرون مث هميشه بهتر بود .
با خوندن نقد فيلمي كه نوشتين و فيلمي كه هنوز نديده ام ، ياد روزگار سپري شده افتادم .روزگار سپري شده ي مردان و زنان زود سالخورده شده .
روزگاري كه روزي روزگاري امريكا رو ده سال بعد از ساخته شدنش ديديم.تازه چون نوار ويديو دو ساعته بود آخراي فيلمو نديديم و دلمون بدجوري سوخت . همين دو سه سال پيش كاملشو ديدم .
آقا اصن اگه حالي بود يه كتاب مينوشتيم به سبك آقامون پرويز دوايي در شرح حال سينمايي كه نرفتيم و فيلمهايي كه نديديم و فيلمهايي كه با چه خون دلي ديديم .مينوشتيم به سبك ايشون كه آقا ما چهارده پانزده ساعت توو اتوبوس نشستيم تا اومديم تهرون و هامون رو ببينيم ولي بس كه خسته بوديم توو سينما خواب رفتيم .خواب خواب .و چون جشنواره بود و سانس بعدش روز بعد بود و نميشد كه بمونيم تا روز بعد ، آقا برگشتيم بي آنكه هامون رو ببينيم .آي دلمون سوخت آي دلمون سوخت .
يه جاي ديگه ام نوشتم كه يه روز يكي برداره و از اين فيلم نديدن هاي ما بنويسه و هم از نقد فيلم هاي نديده رو خوندن
 
آدم واقعا می‌مونه آدمی که قراره فیلمش ساخته بشه یعنی واقعا نمی‌ده یه بار فیلم‌نامه‌اش رو یه آدم دیگه بخونه که یه کم دیدش باهاش فرق داشته باشه؟ من صداها رو ندیدم ولی این احساس رو وقتی داشتم که خاک‌آشنا رو می‌دیدم که می‌نونست خیلی فیلم بهتری باشه.

پس چرا ماها این همه مرض و وسواس بازنویسی داریم؟ پس چرا ماها هی می‌خوایم بقیه بخونن و ایراداش رو بگن؟
 
من فیلم رو ندیده ام اما همیشه حرفهای تو در باره کتابها و فیلمها منو قانع کرده که نگاه درستی داری...راستش من به جز تعداد انگشت شمار فیلم ایرانی چیز قابل توجهی توی سینمای ایران ندیده ام..شاید من سخت گیرم اما هامون ،زمانی برای مستی اسبها ، درباره الی ، روسری آبی و حالا چند تای دیگه...باعث شده من به سینما برم اینهایی که گفتم رو حاضرم بارها ببینم اما تحصیلات سینما ندارم و نقد نمی کنم فقط نگاه می کنم ببینم چقدر خوب کار کرده اندمثلا دو زن تهمینه میلانی رو خیلی دوست دارم اما 3 زن منیژه حکمت حتی نتونست منو به سینما بکشونه...در هر حال ممنون از توضیحاتت در باره فیلم..سرفراز باشی و تندرست عزیز دل.
 
ببین صداها رو باید دید، چون شاید آخرین فرصت برای سینای متفاوت ایران باشه که با تماشاگر ارتباط برقرار کنه، آقای هفت رنگ و دو خواهر و زندگی شیرین بدجوری دارن سالن های سینما رو فتح می کنن.
 
حالا فیلم رو دیدم و می‌تونم درباره خود فیلم هم نظر بدم. به نظر من فیلمنامه نویس خودش هیجان زده نوشتن چنین فیلمنامه‌ای تو سینمای ایران شده بود. خودش باورش نمی‌شد که یه همچین چیزی داره می‌نویسه و دیگه به گل درشت شدن خیلی چیزها فکر نکرده بود. شاید حرف خوبی نباشه ولی به نسبت سینمای ایران خیلی هم بد نبود به نظر من حتی امیدوار کننده بود.
 
Post a Comment

Archive:
February 2002  March 2002  April 2002  May 2002  June 2002  July 2002  August 2002  September 2002  October 2002  November 2002  December 2002  January 2003  February 2003  March 2003  April 2003  May 2003  June 2003  July 2003  August 2003  September 2003  October 2003  November 2003  December 2003  January 2004  February 2004  March 2004  April 2004  May 2004  June 2004  July 2004  August 2004  September 2004  October 2004  November 2004  December 2004  January 2005  February 2005  March 2005  April 2005  May 2005  June 2005  July 2005  August 2005  September 2005  October 2005  November 2005  December 2005  January 2006  February 2006  March 2006  April 2006  May 2006  June 2006  July 2006  August 2006  September 2006  October 2006  November 2006  December 2006  January 2007  February 2007  March 2007  April 2007  May 2007  June 2007  July 2007  August 2007  September 2007  October 2007  November 2007  December 2007  January 2008  February 2008  March 2008  April 2008  May 2008  June 2008  July 2008  August 2008  September 2008  October 2008  November 2008  December 2008  January 2009  February 2009  March 2009  April 2009  May 2009  June 2009  July 2009  August 2009  September 2009  October 2009  November 2009  December 2009  January 2010  February 2010  March 2010  April 2010  May 2010  June 2010  July 2010  August 2010  September 2010  October 2010  November 2010  December 2010  January 2011  February 2011  March 2011  April 2011  May 2011  June 2011  July 2011  August 2011  September 2011  October 2011  November 2011  December 2011  January 2012  February 2012  March 2012  April 2012  May 2012  June 2012  July 2012  August 2012  September 2012  October 2012  November 2012  December 2012  January 2013  February 2013  March 2013  April 2013  May 2013  June 2013  July 2013  August 2013  September 2013  October 2013  November 2013  December 2013  January 2014  February 2014  March 2014  April 2014  May 2014  June 2014  July 2014  August 2014  September 2014  October 2014  November 2014  December 2014  January 2015  February 2015  March 2015  April 2015  May 2015  June 2015  July 2015  August 2015  September 2015  October 2015  November 2015  December 2015  January 2016  February 2016  March 2016  April 2016  May 2016  June 2016  July 2016  August 2016  September 2016  October 2016  November 2016  December 2016  January 2017  February 2017  March 2017  April 2017  May 2017  June 2017  July 2017  August 2017  September 2017  October 2017  November 2017  December 2017  January 2018  February 2018  March 2018  April 2018  May 2018  June 2018  July 2018  August 2018  September 2018  October 2018  November 2018  December 2018  January 2019  February 2019  March 2019  April 2019  May 2019  June 2019  July 2019  August 2019  September 2019  October 2019  November 2019  December 2019  February 2020  March 2020  April 2020  May 2020  June 2020  July 2020  August 2020  September 2020  October 2020  November 2020  December 2020  January 2021  February 2021  March 2021  April 2021  May 2021  June 2021  July 2021  August 2021  September 2021  October 2021  November 2021  December 2021  January 2022  February 2022  March 2022  April 2022  May 2022  July 2022  August 2022  September 2022  June 2024  July 2024  August 2024  October 2024  May 2025  August 2025  September 2025  October 2025  November 2025